پیش از آنی که با غزل آیی، دفترم شوره زار ماتم بود
ماه برکوی دل نمیتابید، خانه ام انتهای عالم بود
کنج آیینهام نمیخندید برق سوسوی کوکب بختم
بیسحرگاه خنده خیست، باغ بیباغ، قحط شبنم بود
تا رسیدی خدا تبسم کرد، با عبور تو کوچه پیدا شد
قبل از آنی که بگذری از دل، عطر در انحصار مریم بود
محو شب مانده بودم و مبهوت از خیالی که با تو زیبا شد
قد کشیدی از عمق احساسم، لرز قلبم چو شانه بم بود
بین عقل و جنون غزل رویید، شانه در شانه، خستگی خوابید
دست عشقت چه قدرتی دارد، کارد آن سوی استخوانم بود
چشمهایت مرا صدا میکرد، روح من سر به زیر میانداخت
رد شدم آزمون جرات را، درصد عشقبازیام کم بود
ماه؛ بین من و تو قسمت شد، عشق از روی سادگی خندید
جای انگشتهای حوا ماند روی سیبی که دست آدم بود
عباس کریمی
نظرات شما عزیزان:
Saman.TanhaTarinTanha 
ساعت20:43---20 تير 1391
بهش گفتم منو چقدر دوست دارى...؟ گفت : اگه بگى بمير ، ميميرم براى يك امتحان ساده گفتم بمير ، حال سالهاست كه در تنهايى پژمرده ام ، كاش امتحانش نمىكردم !!!
مهنا 
ساعت20:54---16 شهريور 1390
سلام دوست گلم خوبی؟وب باحالی داری.به منم سر بزن.منتظرم.بااای..
|